شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو
+ در سالن فرودگاه خانمي خندان بود كتاب و كلوچه اي خريد شود خشنود در كنار وي فردي نشست مجله خواند با وي از كلوچه شروع به خوردن نمود خانم خشمگين شد اما بروي خود نياورد و با خود گفت خيلي گستاخه و رمز آلود آنگاه كه فقط يك كلوچه ته بسته ماند فرد نصفش را براي وي گذاشته بود ديد بسته كلوچه اش را و شد شگفت زده تازه يادش افتاد از كيفش درش نياورده بود
بياييد وبلاگ اشعارم http://versing.parsiblog.com/
چراغ جادو
نكاتي از فيزيولوژي ب
رتبه 0
0 برگزیده
100 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top